Tag Archives: About us
چه فرق می کند زن بودن
اشپیگل: ایران خود را برای یک جنگ نامتقارن آماده میکند
همزمان با گسترشحضور نظامی آمریکا در منطقه، جمهوری اسلامی ایران دکترین “جنگ نامتقارن” را به استراتژی خود تبدیل کرده است. در جنگ نامتقارن، تاکتیکها با جنگهای کلاسیک متفاوت است و جبههها نیز روشن نیست.
منبع: دویچه وله
پایگاه اینترنتی هفتهنامه اشپیگل آلمان ضمن توضیح مفصل پیرامون تجهیز جمهوری اسلامی برای ورود به یک “جنگ نامتقارن” نوشته است که نیروی دریائی ایران در چارچوب همین استراتژی به زیردریائیها، ناوچهها و هاورکرفتهای جدید مجهز شده است.
این گزارش از ناوچههای موسوم به “تندر” بهعنوان افتخار نیروی دریائی جمهوری اسلامی نام برده است. هاورکرفت، که نیروی دریائی ایران در زمان شاه نیز چند دستگاه وارداتی آن را در اختیار داشت، میتواند از دریا به خشکی وارد شود و روی زمین پیشروی کند. هاورکرفت تندر به امکانات پرتاب موشک و باند پرواز و فرود هواپیماهای بدون خلبان مجهز است.
نیروی دریائی و معرفی ناوچه جدید
هفته گذشته نیروی دریائی جمهوری سلامی علاوه بر تندر، دو زیردریائی غدیر و بدنه یک ناوچه موشکانداز را نیز به معرض تماشای خبرنگاران گذاشت. ناخدا حبیبالله سیاری فرمانده نیروی دریائی هنگام معرفی این تجهیزات تازه گفت که همه آنها در ایران تولید شدهاند. وی افزود که ایران در زمینه تولید سیستمهای دفاع دریائی رکورد شکسته است.
احمد وحیدی وزیر دفاع جمهوری اسلامی نیز همزمان از “پیشرفتهای بزرگ” نیروی دریائی سخن گفت. اشپیگلآنلاین مینویسد که با توجه به موقعیت نیروی دریائی این ادعا اغراقآمیز نیست. آنتونی کورزمن کارشناس آمریکائی امور دفاعی، در سال ۲۰۰۶ ضمن اعلام نتایج یک پژوهش تازه گفته بود:«نیروی دریائی ایران در کنار تعداد زیادی قایقهای کوچک، سه زیر دریائی، سهناوچه و دو رزمناو در اختیار دارد.»
امکانات جنگی عظیم آمریکا در خلیج فارس
امکانات نیروی دریائی جمهوری اسلامی، بهرغم تبلیغات وسیعی که پیرامون آن میشود، در مقایسه با قدرت نظامی آمریکا در خلیج فارس ناچیز است. ناوگان پنجم آمریکا که با ۲۰ کشتی در سواحل بحرین مستقر شده، دارای یک ناوهواپیمابر مجهز به کشتیهای همراهی کننده و کشتیها و قایقهای ویرانگر متعدد است.
علاوه بر این، فرماندهی مرکزی منطقه آمریکا در قطر مستقر شده که جنگندهها از پایگاه هوائی آن میتوانند ظرف چند دقیقه به یاری ناوگان دریائی بشتابند. ایران توان مقابله با این قدرت را در هرحال ندارد.
ایالات متحده آمریکا ضمنا با بیشتر کشورهای حوزه خلیج فارس پیمانهای نظامی بسته است. کویت و قطر مهمترین متحدان خارج از ناتوی آمریکا محسوب میشوند.
خطر بستهشدن تنگه هرمز
بزرگترین خطر برای غرب این است که در صورت حمله آمریکا یا اسرائیل به تاسیسات اتمی ایران، جمهوری اسلامی تنگه هرمز را مینگذاری کند. در حالحاضر یکپنجم نفت مورد نیاز جهان از تنگه هرمز میگذرد. بسته شدن این آبراه حتی برای مدتی کوتاه اقتصاد جهانی را با مشکلات بزرگی روبرو خواهد کرد.
تارنمای هفتهنامه اشپیگل این پرسش را مطرح میکند که آیا ایران با توجه به این که در نتیجه تحریمها به شدت ضعیف شده است، اصولا قادر به بستن تنگه هرمز خواهد بود؟ تحقیقات آنتونی کوردزمن کارشناس آمریکائی امور دفاعی نشانمیدهد که ایران در سال ۲۰۰۶ دست کم ۲ هزار مین دریائی در اختیار داشته است. مقامات ایرانی این عدد را اکنون بین ۳ تا ۵ هزار اعلام میکنند.
بهادعای اشپیگلآنلاین جمهوری اسلامی همچنین تجهیزاتی شبیه “ای ۵۲ ” چینی را در اختیار دارد که میتوانند از کف دریا کشتیهای درحال حرکت را به موشک ببندند. ایران تنها دو یا سه مینگذار دریائی واقعی دارد، اما زیردریائیهای نوع “کیلو” و غدیر میتوانند بمبهای زیردریائی را حمل کنند. بنابراین بهسختی میتوان پیشبینی کرد که تنگه هرمز با چه سرعتی میتواند مینگذاری شود.
مشکلات احتمالی مینروبی
تنگه هرمز در بعضی نقاط ۴۰ کیلومتر پهنا و ۸۰ متر عمق دارد و برای قرار دادن مینهای دریائی بسیار مناسب است. دریادار سیاری یکسال پیش گفت:« بستن تنگه هرمز از خوردن یک لیوان آب هم راحتتر است.» در واکنش به همین تهدیدها بود که آمریکا تابستان امسال تعداد قایقهای مینروب خود را از ۴ دستگاه به هشت دستگاه افزایش داد و یک مرکز عملیات شناور را در خلیج فارس مستقر کرد. اکنون آمریکا دارای این توانائی هست که ظرف چند روز پس از مینگذاری تنگه هرمز آن را مینروبی کند.
دکترین جنگهای نامتقارن سبب شده است که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به سرعت بر تعداد قایقهای سریع خود بیفزاید. این قایقها به مسلسل و امکانات پرتاب موشک مجهز شدهاند. اگر شرایط جدی شود، این قایقها میتوانند با حمله به مینروبهای آمریکائی برای آنها مزاحمت ایجاد کنند. کارشناسان نظامی آلمان معتقدند که وضعیت خاص سواحل ایران و سطح آب هموار تنگه هرمز شرایط مناسب را برای عملکرد این قایقهای کوچک و سریع فراهم کردهاند.
احمد وحیدی وزیر دفاع جمهوری اسلامی اعلام کرده است که ناوچههای تندر برای “دفاع غیرمتقارن” در نظر گرفته شدهاند. سپاه پاسداران علاوه براین دارای تعداد زیادی موشک ضد کشتی مثل (کرم ابریشم) Silkworm چینی است. این موشکها میتوانند از زمین، ناوچه، و حتی قایقهای سریع و کوچک کشتیها را هدف قرار دهند.
اشپیگلآنلاین مینویسد:«عملیات بستنتنگه هرمز برای ایران تلفات سنگینی بهبار خواهد آورد، با اینحال میتواند نهتنها کار مینروبها را بهتاخیر بیاندازد، بلکه امنیت نفتکشهای متحدان آمریکا در منطقه را نیز بهخطر بیاندازد.» هر یک روز بستهشدن تنگه هرمز اقتصاد جهانی را بیشتر به کام رکود فرو میبرد.
خطر نابودی کامل نیروی دریائی ایران
در بخش پایانی این تحلیل، اشپیگلآنلاین مینویسد که در چارچوب دکترین جنگهای نامتقارن، قایقهای سریع و ناوچههای جمهوری اسلامی میتوانند همچنین پایگاههای آمریکا در قطر و بحرین را مورد حمله قرار دهند و حتی امنیت خود امارات را بهخطر بیاندازند. اما در پایان چنین درگیری مرگباری، نیروی دریائی ایران بهرغم همه تجهیزات خود به کلی نابود خواهد شد.
تارنمای هفتهنامه اشپیگل با این نظر به پایان میرسد که بستهشدن تنگه هرمز برای خود ایران نیز به منزله خودکشی است، زیرا ایران تقریبا همه درآمدهای ارزی خود را از صادرات نفت کسب میکند. در صورت بستهشدن تنگه هرمز، این منبع درآمد به سرعت قطع خواهد شد.
حتی چین بهعنوان مهمترین پشتیبان فعلی ایران نیز به شدت آسیب خواهد دید. جمهوری خلق چین ۵۰ درصد نفت مورد نیاز خود را از خلیج فارس وارد میکند.
خانه کاشف السلطنه، «پدر چای ایران» به غارت رفت
خبرگزاریهای ایران روز سهشنبه گزارش دادند که منزل مسکونی میرزا کاشفالسلطنه مشهور به «پدر چای ایران» در غفلت سازمان میراث فرهنگی غارت شده است.
به گزارش خبرگزاری ایسنا به نقل از سجاد عسگری، دبیر کمیته پیگیری حفاظت از خانههای تاریخی تهران، این خانه که در محله شمیران تهران (در خیابان شریعتی) واقع شده تا پیش از انقلاب مصر در اجاره «دفتر حافظ منافع مصر» در ایران بوده، اما پس از تعطیلی این دفتر، بنای متروکه شده است.
بر اساس اطلاعات اهالی محل، کاشیها، درها، پنجرههای باارزش، آیینهکاریها و تمامی ملحقات نفیس این خانه با همکاری سرایدار یا مالک قبلی خانه و عتیقهفروشان منطقه شمیران با «پتک و تیشه» از جای کنده شده و به غارت رفته است.
به گفته سجاد عسگری این بنا در لیست خانههای تاریخی اداره کل میراث فرهنگی تهران ثبت نشده و به همین خاطر این سازمان واکنشی یه این خبر نشان نمیدهد.
وی افزوده است: «اداره کل میراث فرهنگی تهران متاسفانه این بنا را در فهرست آثار ملی کشور ثبت نکرده است. به همین دلیل نمیتوان بهصورت قطعی گفت که این بنا حتی در فهرست آثار ارزشمند واجد ثبت استان تهران قرار داشته باشد!»
آقای عسگری درباره مالکیت این خانه به خبرگزای میراث گفته که در برخی منابع این خانه به نام محمد میرزا کاشفالسلطنه مشهور به چایکار ثبت شده است. کسی که در سال ۱۲۷۹ هجری شمسی موفق به کشت چای در باغات لاهیجان و کلارآباد شد.
گذشته از چایکاری، کاشفالسلطنه، نواده عباس میرزا و از نویسندگان و مشروطهخواهان دوره قاجار و پهلوی، پایهگذار شهرداری در تهران به معنای جدید آن است. او علاوه بر تنظیم «کتابچه قانون بلدیه»، خیابانها و کوچههای تهران را نامگذاری کرد و برنامه رفتگری، نظارت معابر و ایجاد روشنایی در خیابانها با چراغ برق را نیز به اجرا درآورد.
سجاد عسگری درباره آینده این خانه به خبرگزاری ایسنا گفته است که این خانه به مبلغ ۲۵ میلیارد تومان به شخص دیگری واگذار شده و بر اساس منابع محلی احتمالا مالک جدید این بنا را خواهید کوبید و به جای آن یک آسمانخراش خواهد ساخت.
در سالهای اخیر روندی آغاز شده که بر اساس آن با حکم دیوان عدالت اداری، آثاری از فهرست بناهای تاریخی و ملی ایران خارج و سپس تخریب میشوند. خانه پدر پروین اعتصامی (شاعر صاحبنام ایرانی)، خانه صداقت، سرای قاجاریه دلگشا، خانه علیزاده، خانه-ویلای نمازی از جمله این ابنیهاند که در تهران واقع شدهاند. اما این روند تنها مختص به پایتخت نیست و اخبار بسیاری از تخریب خانههای تاریخی در یزد و اصفهان نیز شنیده میشود.
سازمان میراث فرهنگی بارها و با نوشتن چندین نامه به این روند و احکام دیوان عدالت اداری اعتراض کرده است.
گفته میشود که این بناهای تاریخی مالک خصوصی داشتهاند و مالکان علاقهمند بودند تا ابنیهشان از لیست آثار ملی تاریخی خارج شوند. نظیر سرای دلگشا که به گزارش خبرگزاری مهر، مالکاش میخواست به جای آن بنای تاریخی یک برج تجاری در حریم بازار تهران بسازد. مورد دیگر خانه-باغ اتحادیه معروف به دایی جان ناپلئون در منطقه لالهزار تهران است که بنا به درخواست مالکاش و به حکم دیوان عدالت اداری از لیست بناهای تاریخی خارج شد.
بر اساس رای شورای نگهبان در سال ۱۳۶۲، ثبت آثار تاریخی در ایران که مالک خصوصی دارند شرعا درست نیست، اما بر اساس قانونی دیگر که مصوبه سال ۱۳۵۷ است، تخریبکنندگان آثار تاریخی باید مجازات شوند.
منبع: رادیو فردا
ضرب و شتم محمد نوری زاد توسط ماموران وزارت اطلاعات دولت اعتدال و امید
محمد نوری زاد ، صبح روز گذشته توسط ماموران وزارت اطلاعات دولت اعتدال و امید، مورد ضرب و جرح قرار گرفت و برای لحظاتی بازداشت شد.
نوری زاد قرار است روز چهار شنبه به شعبه ۶ دادگاه انقلاب مراجعه نماید.
وی چندی است در چهارچوب «سفر صلح و دوستی» به استانهای مختلف کشور ؛ از درد و رنج مردم گزارش منتشر میکند ،که این امر خشم وزارت اطلاعات را برانگیخته است.
// <![CDATA[
(function(d, s, id) { var js, fjs = d.getElementsByTagName(s)[0]; if (d.getElementById(id)) return; js = d.createElement(s); js.id = id; js.src = "//connect.facebook.net/en_US/all.js#xfbml=1"; fjs.parentNode.insertBefore(js, fjs); }(document, 'script', 'facebook-jssdk'));
// ]]>
// <![CDATA[
(function(d, s, id) { var js, fjs = d.getElementsByTagName(s)[0]; if (d.getElementById(id)) return; js = d.createElement(s); js.id = id; js.src = "//connect.facebook.net/en_US/all.js#xfbml=1"; fjs.parentNode.insertBefore(js, fjs); }(document, 'script', 'facebook-jssdk'));
// ]]>
روایت محمد نوریزاد را از این ماجرا بخوانید:
دوشنبه پنج اسفند – روز چهل و دوم
من همیشه برای قدم زدن، لباس راحت می پوشم. اما دیروز تیپ زده بودم چه جور. با کت و شلوار مشکی و کفش چرمی و رخت و لباس مرتب و خلاصه به قول جوانها: توپ. شاید به این دلیل که من چند تا از فیلم های جشنواره را از همانجا و با لباس و کفش راحت رفته و دیده بودم. بعدش که نشستم و اوضاع را ورانداز کردم به خود گفتم: شاید پسندیده نبود. این شد که دیروز کت وشلوار پوشیدم و نو نوار ترین رخت و لباسهایم را به تن کردم.
صورتِ من چسبیده بود به زمین. تعدادی از سنگریزه ها تمایلشان به این بود که از سطح پوست گذرکنند و به قسمت های زیرین داخل شوند. این شدنی نبود مگر این که نازکیِ پوست را بدرند. خوب، دریدند. به همین سادگی. و من با صورتی که یک پرسش کوچک با پوست دریده اش آمیخته بود به اوین برده شدم. پرسشم چه بود؟ این که: من مگر چه می خواهم از شما خوش انصاف ها؟
صبح یکی زنگ زد. همسرم گوشی را برداشت. شما؟ من ” بلند بالا ” هستم. کمی صحبت کرد و به توجیه قضایای دیروزش پرداخت. همسرم کمی که به او گوش کرد گفت: ببیند آقای بلند بالا، من نه وسایلم را می خواهم، ونه می خواهم ممنوع الخروجی ام برطرف شود. اگر راست می گویید که صداقت دارید وسایل مرا و گذرنامه ام را بیاوید دمِ در تحویل دهید. همانگونه که برده اید و می برید.
چهل و پنج دقیقه از قدم زدن های من می گذشت که ” بلند بالا ” آمد و دمِ در ورودی ایستاد و مثل همیشه به من اشاره کرد که به آنجا بروم. با تکانِ دست به او فهماندم که بین ما و شما حرفی نیست. خودش آمد. که بله هیچ دروغی و زد و بندی درکار نبوده و فلان وفلان. گفتم: بنیان اینجا با دروع بالا رفته و اینجور کارها بخشی از طبیعتِ وزارت اطلاعات است. گفت: حکم جلب جدید گرفته اند بیا برویم. گفتم: از رییس قوه ی قضاییه هم حکم گرفته باشند هیچ اعتنایی بدان نخواهم کرد. وگفتم: شماها مگر جنازه ی مرا ازاینجا بردارید و ببرید. برو بگو با گونی بیایند. بگو دوازده نفره بیایند. چون من با پای خودم سوار ماشینشان نخواهم شد.
من، سپید پوش و پرچم به دوش قدم می زدم و اطلاعاتی ها در اطراف من پرسه می زدند و فیلم می گرفتند. آرامش پیش از توفان بود. مراقب اطراف بودم که از پس و پهلو غافلگیرم نکنند. اتومبیل شاسی بلندشان را هم آوردند و خلاصه جنس شان جورشد. بلند بالا پشت در ایستاده بود و از شبکه های ریزِ در، چشم به راه تماشای یک فیلم کوتاهِ پر ازهیجان اما تکراری بود.
رَجَزِ دوازده نفره ی من کارگر نیفتاد. سه نفرآمدند طرف من. که یعنی اندازه ی این پیرمرد همین سه نفر است و نه بیشتر. نخست سرتیمشان که همیشه سربه زیر اما قُدّ است حمله آورد. خود را کشاندم سمت بزرگراه. همانجا مرا زمین زدند و خوابیدند روی سینه ام و دست و پایم را گرفتند. یکی شان رفت تا اتومبیل های بزرگراه را به سمتی دیگر هدایت کند. یکی هم رفت تا دستبند بیاورد. من ماندم و سرتیمِ سربه زیر که روی من افتاده بود و تلاش داشت مرا مهار کنند. تقلایی کردم و دست به گلویش بردم. فریاد کشید و مجتبی را به کمک طلبید. که بیا و پاهایش را بگیر.
سه نفری زور زدند و مرا برگرداند. صورتم برآسفالت بزرگراه نشست. سربه زیر زانویش را بر پسِ کله ام نهاد. سنگ ریزه ها بالای ابرویم را شکافتند و خون بیرون زد. بینی ام نیز با همین مشکل مواجه بود. گرچه تقلای من بیهوده می نمود اما تلاش کردم از ورود سنگریزه ها به آن سوی پوست صورتم جلوگیری کنم. زانویی که سربه زیر برسرم نشانده بود کار را دشوار می کرد. عینکم زیر صورتم مانده بود و هرآن ممکن بود بشکند و صورتم را بشکافد. راننده داد زد: همین را می خواستی روانی؟ با دهانی که به آسفالت خیابان چسبیده بود گفتم: من فردا باز همینجایم.
دستنبد آمد. اتومبیل آمد. جنازه ی سپید پوش را ازجا بلند کردند و به صورت هُل دادند برصندلی عقب. اتومبیل از بزرگراه بیرون رفت و درجایی ایستاد. کمی که هماهنگی کردند، مرا نشاندند. داخل خیابان مجاورِ اطلاعات بودیم. همسایه ها حساس شده بودند. همه را راندند. سربه زیرجلو نشست و فیلمبردار کنار من و آنکه مرا روانی خطاب کرده بود رفت پشت فرمان. اتومبیل به حرکت درآمد و از دمِ درِ شمالی وزارت به بزرگراه پیوست. به سربازنگهبان دمِ در لبخندی زدم و به اطلاعاتی های داخل اتومبیل گفتم: من فردا اینجایم.
سرتیمِ سربه زیرگفت: ما کاری به خواسته های تو نداریم ما طبق قانون عمل می کنیم. گفتم: حرف قانون را نزن که حالم به هم می خورد. مگر خود تو نبودی که با یک حکم جلب، که تنها برای یکبار جلب اعتبار دارد، سه بار مرا به اوین بردی؟ حرفی برای گفتن نداشت. چه بگوید؟ قانونش جریحه دار شده بود.
از بزرگراه حقانی می گذشتیم که تلفنِ سرتیمِ سربه زیر زنگ خورد. به مِنّ و مِنّ افتاد که: چیزی نشده حاجی فقط کمی … و با دست به پیشانی و بالای ابروانش اشاره کرد. بلند گفتم: بله، به ش بگو چیزی نشده چند تا خراش جزیی است. ظاهراً آنکه پشت خط بود صدای مرا شنید. سربه زیر تلفنش را که خاموش کرد به پهلو چرخید و شمرده شمرده اما محکم به من گفت: تو یاد نگرفته ای تا وقتی از تو سئوالی نشده جواب ندهی؟ و تأکید کرد: این تربیت را به تو یاد نداده اند؟ داد زدم: به تو مربوط نیست که من حرف می زنم یا نمی زنم. تو کارت را انجام داده ای جایزه ات هم در راه است. وگفتم: با همه ی هیاهویت آنقدر شهامت نداری که بگویی ابرویش شکافته خون بیرون زده و بینی اش آسیب دیده و چند جای بدنش خراشیده و پارچه ی سفیدش هم خونی است.
سربه زیر ساکت شد و دم نزد و راننده رادیو را روشن کرد. اینها محکوم به این هستند که یا رادیو قرآن را روشن کنند یا رادیو معارف را. جناب حجة الاسلام و المسلمین جناب حاج آقای نقوی دامت افاضاته داشت صحبت می کرد. چه می گفت؟ با سوزی که اینجور مواقع به لحن شان می افزایند می گفت: ای مردم، گاهی می بینید یک نگاه حرام یک لقمه ی شبهه ناک بیست سال بعد آثارش ظهور کرده و دودمان یکی را به باد داده. و با سوزی بیشتر ادامه داد: به همین امام هشتم حضرت ثامن الحجج قسم ای مردم همینطور است که می گویم. مراقب نگاهها و لقمه هایتان باشید. صحبت نقوی که تمام شد گفتم: به دزدی های تریلیاردی آقایان هیچ اشاره نکرد که!
رفتیم اوین. عینکم خش برداشته بود و قابل استفاده نبود. با صورت خاک آلود و خونین و پارچه ی سپیدی که به تن داشتم و چند جایش خونی بود به راهروی طبقه ی بالا داخل شدیم. مرا مقابل درِ شعبه ی شش نشاندند. نگاه حاضرینِ در راهرو به هیبت من بود. هم به نوشته های خاک آلود پارچه ی سفید و هم به صورت خونینم. کمی بعد سربازی آمد و خبرآورد که گفته اند برویم پایین. برافروختم و گفتم: قاضیِ شعبه ی شش حکم جلب مرا داده من ازاینجا تکان نمی خورم. اطلاعاتی ها به احتجاج افتادند. قیل و قالشان برایم مهم نبود. سرباز به التماس درآمد که برای من بد می شود اگر ممکن است برویم پایین. به احترام همو رفتیم پایین. وهمان داستان مسخره ی همیشگی تکرار شد.
اطلاعاتی ها نرم و خزنده رفتند و من ماندم با سربازانی که مقابلم نشسته بودند. سه ربعِ بعد برخاستم و به سربازِ پشت میز گفتم: اینها اجازه ندارند مرا اینجا نگه دارند تا شب شود و آزادم کنند. ظاهراً من نباید از جا برمی خاستم اما برخاسته بودم. دو سرباز برای مهار من پیش دویدند. درهمان حال لگدی به یکی از درها که باز بود زدم و داد زدم این کارشان غیرقانونی است. آن دری که با لگد بازش کردم، اتاق کسی بود که نمی دانم مسئولیتش چه بود اما سربازان با هربار عبور او برایش بپا می خاستند و احترامش می کردند. لگد های بعدی را به درهای دیگر و به میز سربازان کوفتم.
از اتاقِ لگد خورده مردی بیرون آمد و به من گفت: خبردادم الآن می آیند. سربازی که مسئول نگه داری من بود از من قول گرفت که تکان نخورم تا برود و اوضاع را به دفتر شعبه ی شش بگوید. کمی بعد با مسئول دفتر شبعه ی شش که همیشه دمپایی به پا و لخ لخ کنان در رفت و آمد است، پایین آمد. که برویم بالا. رفتیم بالا. به اتاقی که قاضی شمالیِ شعبه ی شش درآن بود. عده ای نیز مهمانش بودند.
قاضیِ شمالی به صورت من نگاه کرد و با تعجب و افسوسی تصنعی گفت: اوه اوه چه کسی شما را به این روز انداخته؟ گفتم: من معمولاَ به پرسش های بی دلیل پاسخ نمی دهم. وگفتم: تقصیر شماست که درجایگاه قانونی نشسته اید و رفتارغیرقانونی انجام می دهید. به کنایه و با همان لهجه ی شیرین شمالی اش گفت: همه تقصیرها با من است شما راست می گویید. گفتم: برای چه دست به دست اطلاعاتی ها داده اید؟ مگرنه این که شما باید مستقل باشید؟ چرا از یک حکم جلبِ مستعمل چند باره استفاده کردید و مرا به اینجا کشاندید؟ این کار شما غیرقانونی هست یا نیست؟ گفت: هست . بله غیرقانونی است.
گفتم: من می توانم از شما شکایت کنم. خیالش از بیهودگیِ شکایت من راحت بود. گفت: برای شکایت باید بروید دادگاه انتظامی قضات. گفتم: آن حکم جلبِ تقلبی را به من بدهید تا از شما شکایت کنم. چهره اش را به تعجب آلود و گفت: من مدرک به شما بدهم علیه خودِ من ازش استفاده کنید؟ گفتم: اگر درکارتان درستی بود حتماً اینکار را می کردید. گفت: کجاست آدم درست؟ گفتم: شما چرا خود را ذلیل این اطلاعاتی ها کرده اید؟ مگر نه این که شما باید مستقل باشید؟ گفت: اگر قاضی مستقل پیدا کردی سلام مرا به او برسان. من قاضیِ دادسرا هستم. یک قاضیِ دادسرا مگر می تواند مستقل باشد؟
حرف زدن با او بیهوده بود. او، مأمور کاری بود که باید انجام می شد. گفت: فردا بیا تا من تکلیف شما را یک سره کنم. گفتم: همین حالا یکسره کنید. گفت: نه، باید با یکی دو نفر مشورت کنم. قرار شد امروز سه شنبه بین ساعت نه و ده پیشش بروم تا تکلیفم را روشن کند.
پارچه ی سفید را از تن درآوردم و زدم بیرون و با یک اتومبیل کرایه رفتم طرفِ قدمگاه. هنوز تا غروب کلی راه بود. در آینه ی راننده به صورت خود نگریستم. عجب مخوف اما خنده دار شده بودم: خاک و خون و زخم و ژولیدگی. مقابل درشمالیِ اطلاعات از اتومبیل پیاده شدم. سفید پوشیدم و پرچم به دوش رفتم به سرنگهبانِ متعجب گفتم: به اینها بگو تلفن و عینک مرا بیاورند. رفت تا خبر بدهد. ومن، شروع کردم به قدم زدن. با صورتی که خونی بود و پارچه ی سفیدی که به خاک و لکه های خون آغشته بود.
یکی از مأموران حفاظت فیزیکی از پژوی ۲۰۶ پیاده شد و آمد درکنارمسیرمن ایستاد و به صورت من نگاه کرد. اعتنایی به او نکردم. احتمالاً از او خواسته بودند میزان آسیب صورت مرا رصد کند. همو رفت کمی آنسوتر و گزارش داد. که یعنی این بابا صورتش ازاینجاها خونی است و با همین شکل و شمایل دارد قدم می زند. رهگذران حالا علاوه برنوشته های پارچه ی سفید، به صورتم نیز نگاه می کردند. آنچنان با استحکام قدم می زدم که گویا هر قدمم، کلنگی است بر بیخ قلعه یِ بظاهر محکم اما پوک تباهی.
غروب شد. خورشید رفت و نورش را از ما دریغ کرد. تلفن را آوردند اما عینک توی ماشینشان بود قرار شد امروز تحویلم بدهند. پارچه ی سفید را از تن درآوردم و کت وشلوار خاکی ام را تکاندم. اصلاً صلاح نبود با آن شکل و شمایل به افتتاحیه ی تئاتر آقای محمد رحمانیان بروم. از چند روز پیش مرا به حضور در آن افتتاحیه دعوت کرده بود. به ایشان و به همسر خوبشان سرکار خانم مهتاب نصیرپور ارادت ویژه ای دارم. دو زوج خوبِ هنری. بی هیچ حاشیه و قیل و قالی. چه خوب که آن دو مرا با آن شکل و شمایل نمی دیدند. همانجا رو به تالار وحدت ایستادم و دست برسینه نهادم و سلامشان گفتم و پوزش خواستم.
محمد نوری زاد
ششم اسفند نود و دو – تهران
منبع: توانا
«هیس، بچههای مدارس فوتبال فریاد نمیزنند»
محمد ملکی: خمینی فریبمان داد
محمد ملکی، نخستین رئیس دانشگاه تهران پس از انقلاب، در نامه ای سرگشاده، سیاست های جمهوری اسلامی را جزء به جزء، و موبه مو، به نقدی صریح و بی پروا کشیده است.
محمد ملکی، ۸۰ ساله، و از مدافعان فعال آزادی های مدنی، در این نامه بیسابقه، پس از پرداختن به رویدادهایی که در ایران به انقلاب و قدرت یافتن آیت الله خمینی انجامید، می نویسد:
«گذشته از شعار اصلی انقلاب که استقلال، «آزادی، جمهوری اسلامی» بود، متأسفانه بقیۀ شعارها بوی «مرگ» می داد. از جمله «مرگ بر شاه، مرگ بر شاه، مرگ برشاه»، «مرگ بر آمریکا»، «مرگ بر امپریالیسم» و انواع و اقسام طلب مرگها.»
«کلمه «مرگ» در ذهنمان جا گرفت و تا امروز که ۳۵ سال از تغییر نظام شاهی به نظام شیخی می گذرد، این کلمۀ منحوس هنوز گریبان ما را رها نکرده است. مگر آن روزها فریاد نمی کردیم «تا شاه کفن نشود، این وطن، وطن نشود؟» ولی دیدیم شاه کفن شد ولی وطن، وطن نشد.»
دکتر ملکی سپس پرسیده است:
«مگر در کشوری که نهال خشونت با خون آبیاری شد و رشد کرد جز «مرگ» ثمر دیگری می توان از آن انتظار داشت؟ ۳۵ سال شعار «مرگ بر…» سردادیم و کمتر از «زنده باد» بهره گرفتیم.»
*«خدعه خمینی و زخم التیام نیافته»
نخستین رئیس دانشگاه تهران در دوران پس از انقلاب، از ایرانیان خواسته است که برای جلوگیری از تکرار آن چه «دوران خون و خشونت» می خواند، خرد پیشه کنند، و از «عقل» بهره گیرند. بنوشته او:
«آقای خمینی با کوله باری از حرفهای قشنگ که خواسته مردم در شعارهای اصلی شان بود، به ایران آمد، و ملتی را با وعده های خود فریب داد یا بقول خودش «خدعه» کرد و پایه های دروغ و نیرنگ را استوار ساخت. باید عاقلانه اندیشید که چرا چنین شد و ما به این وضع گرفتار شدیم؟»
دکتر ملکی به همین پرسش بسنده نکرده، باز می پرسد:
«چرا وقتی آقای خمینی در پاریس زیر درخت سیب با آن منیّت و غرور می نشست و آن شعارهای توخالی را که هرگز به آنها اعتقاد نداشت، می داد، ما سابقۀ خشونت ورزی او را در دوران زندگی اش فراموش کرده بودیم؟ چرا از نوشته ها و گفته هایش پی به افکارش نبرده بودیم؟ چرا عکس او را در ماه دیدیم؟»
آقای ملکی که نخستین بار روز دوازدهم تیرماه ۱۳۶۰ در پی اعتراض به تعطیل شدن دانشگاه ها و باز ستاندن استقلال آن ها، طعم زندان را در دوران جمهوری اسلامی چشید، و ۵ سال پشت میله ها ماند، با اشاره به اعدام های پی در پی در سال های نخست پس از انقلاب در تهران و گوشه و کنار ایران می نویسد:
« آقای خمینی وعده ی «مهر» و «محبت» داده بود اما چند روزی از این وعده ها نگذشت که اعدام سران حکومت سقوط کرده در دادگاه هایی که نه قاضی های آن صلاحیت قضاوت داشتند، و نه [هیچ یک] از بدیهی ترین اصول یک دادگاه قانونی برخوردار بود، آغاز گردید. نه از وکیل مدافع متهم خبری بود، نه از فرصت دفاع متهمین از خود و نه از محیطی که متهم احساس امنیت کند. به جای آیات رحمت و رحمانیت، با ملعبه قرار دادن یکی از آیات قرآن آن را روبروی متهم و در بالای سر به اصطلاح قاضی به دیوار دادگاه می آویختند تا متهم بداند که جز با حکم مرگ و نابودی از آنجا بیرون نخواهد آمد.»
«از کشتارهای کردستان و گنبد و قتل عام، روستای قارنا چه بگویم؟ سکوت اکثر ما زخمی شد که هنوز پس از گذشت ۳۵ سال التیام نیافته است.»
* به گروگان گرفتن آمریکایی ها زشت و زیانبار بود
دکتر ملکی با «زشت و زیانبار» خواندن حمله به سفارت واشینگتن در تهران در آبان ماه ۱۳۵۸، و به گروگان گرفته شدن نزدیک به ۷۰ دیپلمات و کارمند آن، یادآوری می کند:
«آقای خمینی این عمل زشت و زیانبار را که هنوز دود آن چشم هایمان را می سوزاند، «انقلاب دوم» نامید و گروههای سیاسی از چپ و راست و مذهبی با برافراشتن خیمه و بارگاه به تأیید آن کار پرداختند و شعار مرگ بر آمریکا و امپریالیسم سردادند. گروههای سیاسی سعی داشتند هریک صدای خود را بلندتر کنند تا بیشتر انقلابی! بودن آنها ثابت شود. دولت بازرگان استعفا داد و ما، همین ماهای باصطلاح انقلابی، لقب «لیبرال» به او دادیم و لعن و نفرینش کردیم.»
*هر که انتقاد کرد، زبانش را بریدیم
این مدافع فعال آزادی های مدنی در ایران، با شرح چند و چون برچیدن دانشگاه ها و زمینه چینی برای سرنگون کردن ابوالحسن بنی صدر، نخستین رئیس جمهوری اسلامی، خطبه های حجت الاسلام علی خامنه یی در نماز جمعه تهران را در تحریک صدام حسین به درگیری جنگی با ایران موثر می خواند، و نمونه یی از گفته های رهبر کنونی جمهوری اسلامی را در این زمینه عیناً نقل می کند.
بگفته دکتر ملکی، ادامه جنگ پس از آن چه در ایران «فتح خرمشهر» خوانده می شود، سیاستی نادرست بود که هم آیت الله حسینعلی منتظری [نایب ولی فقیه در آن زمان] و هم مهندس مهدی بازرگان درباره این نادرستی به آیت الله خمینی هشدار گفته بودند. اما جنگ ادامه یافت، و بنوشته دکتر ملکی:
«عده ای که منافع خود را در ادامۀ جنگ می دیدند، جنگ دفاعی را تبدیل به جنگ تهاجمی کردند و وارد خاک عراق شدند و تمام تلاش خود را بکار گرفتند تا جنگ ۸ سال ادامه یابد و نتیجه آن صدها هزار شهید و مجروح و معلول و بقول آقای هاشمی رفسنجانی بیش از هزار میلیارد دلار خسارت مادی برای ایران شد.»
بنوشته دکتر ملکی، بنیادگذار جمهوری اسلامی جنگ را نعمت می خواند اما «نقمت» یا عقوبت نصیب مردم ایران شد.
*سپاه پاسداران پاسدار چیست؟
در این نامه پس از اشاراتی مفصل به دوران پس از جنگ، و ترور شماری از ایرانیان در خارج از کشور، در دوران ریاست جمهوری اکبر هاشمی رفسنجانی، دکتر ملکی قدرت گرفتن سپاه پاسداران در عرصه سیاسی ایران را نکوهش می کند:
«سپاه پاسداران انقلاب اسلامی برای چه بوجود آمد؟ اگر وظیفۀ سپاه، پاسداری از انقلاب اسلامی است، پس باید به این پرسش پاسخ داده شود که انقلاب اسلامی چیست که سپاه باید از آن پاسداری کند؟ مگر هر انقلابی را از شعارهایش نمی شناسند؟ شعار انقلاب اسلامی چه بود؟ مگر مردم در انقلاب استقلال، آزادی، جمهوریت و اسلامیت را فریاد نمی کردند؟
«آیا سپاه در پی تحقق این آرمانهای ملت ایران بوده یا وظیفه سرکوب و شکنجه و کشتار مردم را به عهده گرفته است؟ بسیجِ وابسته به سپاه در دانشگاهها و مدارس و ادارات و بازار چگونه با مردم رفتار کرده [است] و می کند؟ سپاه و بسیج آزادی آفرینند یا آزادی کش؟»
در زمینه یی باز هم پرسشی، دکتر ملکی سپاه پاسداران را این چنین به چالش می کشد:
«مگر سپاه نبود که اسفند سال ۷۹ دهها شخصیت دگراندیش از جمله نویسنده را ماهها در زندان مخوف عشرت آباد و در آن سلولهای یک متر در دو متر زندانی نمود و آن رفتار غیرانسانی را با آنها انجام داد و با چشم بسته آنها را به بازجوییهای شبانه میبرد و از هیچ توهین و تحقیر در مورد اسیران دریغ نکرد؟»
«مگر بسیاری از آنها با کاسبکاری از جنگ به سرداری نرسیدند و بر همۀ امور اقتصادی و سیاسی مسلط نشدند و ثروتهای کلان و کاخهای فرعونی برای خود و اقوام و فرزندانشان بنا نکردند و شکستن استخوان توده های فقیر مردم را زیر پاهایشان نشنیدند؟ و اگر کسی یا کسانی به این اعمال اعتراض کردند مگر با خون و خشونت با آنها برخورد نشد؟»
*احمدی نژاد «تحفه» خامنه ای به مردم ایران
این ناراضی سالمند و زندان کشیده جمهوری اسلامی، با نقد دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی، و یادآوری قتل داریوش و پروانه فروهر، محمد مختاری، محمدجعفر پوینده، و چندین اندیشه مند دیگر ایرانی در رشته قتل های معروف به «زنجیره ای»، محمود احمدی نژاد را «تحفه» ای می خواند که رهبر جمهوری اسلامی به مردم ایران داد:
«در این دوره بلایی بر سر مردم آورده شد که در سال ۸۸ مردم سر به شورش برداشتند و جنبش سبز با ده ها کشته و مجروح و هزاران زندانی سیاسی را شاهد بودیم. بالاخره فقر و فلاکت، دزدی و دروغ و اعتیاد و فحشا به جایی رسید که صدای همه درآمد.»
«درگیری بین حاکمان موجب افشاء آدم کشیها و شکنجه و تجاوزها در زندانها و اختلاس های چندهزار میلیاردی و دخالت و آتش افروزی در جای جای کشورهای اسلامی و … شد. همه ی این اعمال در زمان ریاست جمهوری کسی صورت گرفت که مورد تأیید حضرت «آقا» بود و این حمایتها تا پایان دوره هشت سالۀ رئیس جمهوری احمدی نژاد ادامه داشت. »
*از «نرمش» در ایران خبری نیست
محمد ملکی، انتخاب حسن روحانی به ریاست جمهوری اسلامی را ناشی از ناگزیری سران تهران می داند:
«آقای روحانی با ۱۸ میلیون رأی اعلام شده با یک سوم آراء مردمی که حق شرکت در انتخابات داشتند به ریاست جمهوری رسید. فشارهای کمرشکن تحریم ها و انزوای جهانی و نارضایتی روزافزون مردم، مقامات نظام ولایی را وادار کرد تا دست از جاه طلبی هسته ای بردارند و با روی کار آمدن آقای روحانی مقدمات نرمش در برابر قدرتهای غربی آماده شد و نهایتاً توافق نامه ژنو را به امضا برسانند.»
«اما برای مردم این سوال باقی مانده که چرا دهها میلیارد دلار هزینه برای جاه طلبی هسته ای خرج شد؟ آخر این کار که به قیمت فقر و ورشکستگی اقتصادی مملکت تمام شد چه سودی برای مردم ایران داشت؟»
دکتر ملکی افسوس می خورد که از این «نرمش» در خود ایران خبری نیست:
«در این مدت، زندان و حصر و خشونت و اعدام ادامه داشته و معلوم نیست چه زمانی قرار است به حقوق بشر و حقوق مردم ایران احترام گذاشته شود؟»
در این نامه بیسابقه، و بسیار صریح، دکتر ملکی به ایرانیان توصیه می کند:
«بیاییم با تجربه گیری از گذشته دیگر از «مرده باد» کمتر، و از «زنده باد» بیشتر استفاده کنیم.»
منبع: صدای آمریکا
افزایش تلفات سرمای استانهای شمالی
با کشف پیکر بیجان یک کودک درشهسوار و یک پیرمرد در صومعه سرا، شمار جان باختگان بحران برف در استانهای گیلان و مازندران دستکم به ۱۳ تن رسید.
در آخرین اخبار منتشر شده در رسانههای غیر رسمی، اخباری مبنی بر مرگ تعدادی از شهروندان شهسواری بر اثر برف و سرما مخابره شده است. البته تاکنون هیچیک از منابع رسمی این اخبار را تایید نکردهاند؛ اطلاع دقیق از میزان خسارات وارد شده به مردم به واسطه وضعیت بحرانی منطقه ممکن نیست.
در این ارتباط یکی از مسوولان سازمان پزشکی قانونی از مرگ یک دختر بچه مجهول الهویه در شهرستان تنکابن (شهسوار) خبر داده است. بر پایه آخرین گزارشات، جسد وی از میان برف و یخ کشف و علت مرگ او نیز یخ زدگی گزارش شده است.
همزمان پیکر بی جان یک پیرمرد ۸۶ ساله صومعه سرایی نیز بعد از سه روز، دیروز جمعه از چاه پر از برف بیرون آورده شد.” این پیرمرد اهل روستای “میانده” صومعه سرا بوده که سه روز پیش به داخل چاه پر از برف سقوط کرده و جان باخته است.
بنابراین با کشف پیکر بیجان یک دختر خردسال در تنکابن و یک پیرمرد در صومعه سرا، آمار غیررسمی جان باختگان بحران برف در استانهای گیلان و مازندران دستکم به ۱۳ تن رسیده است. ۸ تن از شهروندان در استان گیلان و شهرهای خمام، آبکنار، صومعه سرا، فومن، شفت، و ۵ تن نیز استان مازندران و تنکابن جان خود را از دست داده اند.
در همین ارتباط سازمان پزشکی قانونی اعلام کرده است که به دلیل “وضع وخیم آب و هوایی و عدم دسترسی به مناطق صعبالعبور استان های گیلان و مازندران هنوز گزارشهای کاملی از تعداد مرگومیر ناشی از سرما و یخزدگی در استانهای شمالی موجود نیست”.
اما معاون درمان دانشگاه علوم پزشکی گیلان روز پنجشنبه اعلام کرد: “در چند روز گذشته شش نفر بر اثر سقوط از ارتفاع و مشکلات تنفسی و قلبی ناشی از برفروبی و رفت و آمد در هوای سرد جان باخته اند”. وی همچنین از مجروح شدن “۵۸۹ تن” خبر داد و گفت بیشتر این افراد به دلیل سرمازدگی و لیز خوردن به مراکز درمانی مراجعه کردهاند.
در حالی که به گفته مسوولان پزشکی برف و سرما در گیلان و مازندران تعدادی کشته و صدها زخمی برجای گذاشته٬ اما نمایندگان شهرهای شمالی در مجلس می گویند که بارش برف در این استانها تاکنون تلفاتی در بر نداشته و مرگهای گزارش شده٬ ارتباطی به سرما نداشته است.
منبع: رادیو کوچه
گزارشهای مردمی در رابطه با بحران برف اخیر در شما کشور و دروغ گویی مسئولین
// <![CDATA[
(function(d, s, id) { var js, fjs = d.getElementsByTagName(s)[0]; if (d.getElementById(id)) return; js = d.createElement(s); js.id = id; js.src = "//connect.facebook.net/en_US/all.js#xfbml=1"; fjs.parentNode.insertBefore(js, fjs); }(document, 'script', 'facebook-jssdk'));
// ]]>
// <![CDATA[
(function(d, s, id) { var js, fjs = d.getElementsByTagName(s)[0]; if (d.getElementById(id)) return; js = d.createElement(s); js.id = id; js.src = "//connect.facebook.net/en_US/all.js#xfbml=1"; fjs.parentNode.insertBefore(js, fjs); }(document, 'script', 'facebook-jssdk'));
// ]]>
// <![CDATA[
(function(d, s, id) { var js, fjs = d.getElementsByTagName(s)[0]; if (d.getElementById(id)) return; js = d.createElement(s); js.id = id; js.src = "//connect.facebook.net/en_US/all.js#xfbml=1"; fjs.parentNode.insertBefore(js, fjs); }(document, 'script', 'facebook-jssdk'));
// ]]>
// <![CDATA[
(function(d, s, id) { var js, fjs = d.getElementsByTagName(s)[0]; if (d.getElementById(id)) return; js = d.createElement(s); js.id = id; js.src = "//connect.facebook.net/en_US/all.js#xfbml=1"; fjs.parentNode.insertBefore(js, fjs); }(document, 'script', 'facebook-jssdk'));
// ]]>
// <![CDATA[
(function(d, s, id) { var js, fjs = d.getElementsByTagName(s)[0]; if (d.getElementById(id)) return; js = d.createElement(s); js.id = id; js.src = "//connect.facebook.net/en_US/all.js#xfbml=1"; fjs.parentNode.insertBefore(js, fjs); }(document, 'script', 'facebook-jssdk'));
// ]]>
اسراییل: لغو بخشی از تحریمها علیه ایران اثر عکس داشته است
خزانه داری آمریکا: ایران به القاعده در سوریه کمک می کند
روزنامه آمریکایی وال استریت ژورنال، در شماره روز پنجشنبه به نقل از وزارت خزانه داری آمریکا نوشت، ایران به شبکه تروریستی القاعده در سوریه کمک می کند.
به نوشته این روزنامه دولت اوباما رژیم تهران را متهم کرده که فعالیت شبه نظامیان اسلامگرا در سوریه را تسهیل کرده و به اعضای ارشد القاعده اجازه داده است تا از خاک ایران دست به عملیات تروریستی بزنند.
به نوشته وال استریت ژورنال،مقامات آمریکایی سپاه پاسداران را متهم به تبانی با شبه نظامیان سنی تندرو وابسته به القاعده کرده اند. دولتهای غربی و برخی کشورهای عربی معتقدند سپاه پاسداران از جریانات اسلامی تندرو برای تقویت رژیم بشار اسد استفاده می کند.
گفتنی است که وزارت خزانه داری آمریکا روز پنجشنبه سه عضو ارشد سپاه قدس شاخه برونمرزی سپاه پاسداران را به خاطر حمایت از طالبان در افغانستان مورد تحریم قرار داد. این نهاد آمریکایی همچنین یک عضو ارشد ازبک وابسته به القاعده به نام “جعفر الازبکی” را به خاطر استفاده از ایران برای انتقال شبه نظامیانش به سوریه تحریم کرد.
در همین حال وزارت دارایی آمریکا علاوه بر اعضایی از سپاه شماری دیگر از افراد و شرکتهای طرف معامله با ایران را مورد تحریم قرار داده است.
دفتر روابط خارجی وزارت دارایی با انتشار اطلاعیهای گفته است که این اشخاص و شرکتها تحریمهای وضع شده علیه ایران را زیر پا گذاشتهاند.
این وزارتخانه گفته است آنها به برنامه هستهای و موشکی ایران و گسترش فعالیتهای تروریستی کمک رساندهاند.
سایت تابناک که از منابع نزدیک به جمهوری اسلامی ایران است، طی گزارشی خبر گنجاندن نام شماری از فرماندهان سپاه قدس در لیست تحریم های آمریکا به دلیل همکاری با القاعده، را تایید نموده و آن را عجیب توصیف کرده است.
منبع: العربیه